
چشم هايم دارند وضو ميگيرند....
باز هم مثل هر شب، سجاده گريه را پهن كرده ام تا براي ديدنت دعا كنم
اشك ديگر در چشمم نيست و جز خونابه...
آسمان چشم هايم سرخ است...
اسرافيل دلم دارد زمين و زمانم را زير و رو ميسازد
دستهايم.. ل.ل.لرزيدن را ياد گرفته اند
هيچ وقت اينطور احساس ترس نكرده ام
ترس از بي تو بودن...
ترس از از بي تو ماندن...
صداي قدم هايت مي آيد
اينها فقط در خيال من است
فكر تو چه قيامتي در دلم به پا ميكند...
نظرات شما عزیزان:
kamelia 
ساعت12:27---2 دی 1391
سلاااااااااااااااااام عزیزم وب خیلی زیبایی داری امیدوارم موفق باشی
به وب من و عشقمم سر بزن امیدوارم خوشت بیاد راستی نظرم بذار و اگه با تبادل لینک موافق بودی خبرم کن
بابای
sahen 
ساعت11:40---17 مهر 1391
slm web khobi darin khasti linkam kon ta manam linket konam
roz meshki 
ساعت9:52---2 مهر 1391
roz meshki 
ساعت9:52---2 مهر 1391
|